امروز شاخه نو رس عشقم
در هجوم بادهای وحشی حقیقت شکست ....
بغض امانم نمی دهد
تمام شعرم را امروز گریه کردم
باور کن نمی شود اشک را نوشت وگرنه می نوشتم که چه سخت است
تحمل چنین باری برای قلبی که تازه معنای عشق را فهمیده است
تو برو
اشکهایم بدرقه راهت باد .
سلام
واقعا زیبا بود
موفق باشید
شعر دیگر ننویسید که اشعار مرا دزدیدند
نه فقط شعر مرا سینه تبدار مرا دزدیدند
همه اندیشه ام این بود که دنیا پاک است
این قدر ساده نباشید که افکار مرا دزدیدند
شعر من وعده دیدار من و لیلا بود
ای رفیقان به خدا وعده دیدار مرا دزدیدند
شعر من جامهء من بود که بی آن لختم
لخت و عریان شده دل جامه و دستار مرا دزدیدند
از سمیر این یک نصیحت بشنوید
شعر دیگر ننویسید که اشعار مرا دزدیدند
..............................
یا حق
سلام . ممنونم از شما که به من سر زدین . این شعر متعلق به آهنگ طعنه آقای سعید شهروزه . راستی متن شما هم خیلی زیباست . واقعا نمیشه اشک رو نوشتتتتتتتت . با سپاس از شما . موفق و پیروز باشید
همیشه عاشقت می مونم... همیشه ....
کاش میشد اشک ها را نوشت
اون موقع من هر روز آپ میشدم
با نوشته های جدید و تلخ و شیرین
شاد باشی