چون پارسنگی عاشقم به گنجشکی هراسان
و هر بار ناامید برمیگردم به خاک
بر می گردم به خویش
نا امید نیازمند زبانه می کشد آغوشم به سویت
از تو دور افتادم ، از تو دور افتادم
*
در بی مجالی و لالی به کاغذ آتش رسیده می مانم
جدا شده ای از نخ نگاهم چون بادکنک ماه
سالهاست از کرشمه ی باران تو می گذرم
بی چتر و بارانی
در سایه پنهان می شوم در گریه پیدا
هر چه هستم از تو دورم
دور ، دور ، دور ...
سلام خوبی؟
خیلی قشنگ بود
مرسی خبرم کردی
شاد باشی
دور بودن خیلی سخته . حتی وحشتناکه. از دور بودن بدم مییاد.
سلام مرسی که خبرم کردی
خیلی زیباست
چقدر زمونه بی وفاست نمی دونم خدا کجاست یکی بیاد بهم بگه کجای کارم اشتباست گاهی می خوام داد بکشم اما صدام در نمیاد بگم آخه خدا چرا دنیا به آخر نمی یاد
گریه کردن تا سحر کار من است. شاهد من چشم بیمار من است . فکر کردم که او یار من است. نه! فقط در فکر آزار من است. نیتش از عشق تنها خواهش است ”دوستت دارم“ دروغی فاحش است. یک شب آمد زیر و رویم کرد و رفت. بغض تلخی در گلویم کرد و رفت. پایبند جستجویم کرد و رفت. عاقبت بی آبرویم کرد و رفت. این دل دیوانه آخر جای کیست
هر گاه دفتر محبت را ورق زدی ...هر گاه در زیر پایت صدای خش خش برگ ها را احساس کردی...هر گاه میان ستارگان اسمان تک ستاره ای خا موش دیدی ...برای یک بار در گوشه ای از ذهن نه با زبان بلکه از ته قلب بگو: یادش بخیر
ما می توانیم با فصلها دگرگون شویم . اما فصلها نمی توانند ما را دگرگون کنند .
موفق باشی عزیزم
سلام
قشنگ بود
درس میشه
سلام دوباره
ممنون از اینکه سرزدین.......
در مورد لینک هم باعث افتخاره......
بای تا های دیگر.....
هیچ گاه عشق به همدم را پاینده مپندار و از روزی که دل می بندی این نیرو را نیز در خویش بیافرین که اگر تنهایت گذاشت نشکنی و اگر شکستی باز هم ناامید نشو چرا که آرام جان دیگری در راه است