دلتنگی ها

عاشقانه

دلتنگی ها

عاشقانه

عشق کهنه

این نوشته رو خرداد ۱۳۷۸ نوشتم ...  

چند روز پیش که داشتیم اسباب کشی می کردیم پیداش کردم ...  

قبل این که این متن رو بخونید باید یه توضیح کوچیک بدم . اون وقت ها کسی بود که اونقدر عاشقم بود که هیچوقت هیچکس دیگه ای نتونست اونقدر به من عشق داشته باشه .  با اینکه می دونست کس دیگه ای رو دوست دارم عاشقم موند .  

حالا سالهاست که دنبالش می گردم ، تا ازش بخوام من رو ببخشه !‌ 

 

*** 

پری قصه ی تو توی یک طوفان سخت  

همه ی پرهاش شکست  

می خواست بره یه جای دور اما نرفت  

به پات نشست  

نمی ره از خاطر اون یه لحظه با تو بودنش  

هنوز هم که هنوزه از تب تو داغه تنش 

غمگینی و خسته از اون نامهربون خوب می دونم  

خستگی رو از تو چشات راستی که من خوب می خونم  

می گی که چه ساده گذشت از اون همه حرف قشنگ  

می گی که اون نامهربون چه ظلمی کرد نبود یه رنگ  

یه رنگ بود و عاشق ولی وای از اون طوفان سخت  

وقتی وزید تو باغ دل ، به پا نموند حتی درخت  

چه برسه به گل سرخ ، اون گل پاک موندنت 

پر پر شد و از یاد گذشت خواب قشنگ بودنت  

پری قصه ی تو ، تو خواب بود و چه خوابی - چه خواب دلنشینی - 

تو آسمون رو ابرها ، خوابش نبود زمینی  

پری تو نمی خواست از خواب خوش بیدار شه  

چشاش رو هی ور می ذاشت ، اما تاکی ؟ نه نمی شه !‌  

اون  روز که طوفان اومد ، بارون اومد باد اومد  

پری قصه ی تو چشاش رو واکرد ، یواش یواش به خود اومد 

نگاهی کرد دور و برش  ، اما ندید همسفرش  

خواب اون رو برده بود ، عشق تو سینه اش مرده بود 

خسته بود از هر چی عشق ، خسته بود از هرچی درد 

خسته بود از نگاه خسته ی اون تشنه مرد 

نگاهش رو می دزدید تا نبینه اون چشا 

تا نبینه که تو خواب چه کرده با اون نگاه  

نگاه گرم و عاشقت ، نگاه پر محبتت آتیش به جونش می ریزه  

تو رو خدا نگاش نکن اگه جونش برات عزیزه   

پشیمونه تو می دونی  

پشیمونه من می دونم  

توبه رو از توی چشاش تو می خونی من می خونم  

برو مسافر من ، برو سفر سلامت  

عشق فقط حادثه است ، از یاد می ره چه راحت ...

ترانه ای که همیشه زمزمه می کردی

 

سلام  

حالت چطور است ؟ 

حال ما خوب است ... اما تو باور نکن  

 -

امروز به آرزوت می رسی . به فرشته ی شهر قلبت   

امیدوارم حلقه ی طلایی عشقت هرگز از انگشتت دور نشه و دلهاتون همیشه پر از عشق به همدیگه باشه .  

 *

*نامزدیت مبارک *  

 *  

این ترانه ی تو بود برا من (‌فرشته ی ممنوعه )‌  یادت هست :

ستاره بارونه چشاش
اشکاش و دست کم نگیر
بگو بخنداش مال تو
گریه هاش رو ازم نگیر
از تو نگاه اون بچین ستاره های بیشمار
بار جداییش رو ولی رو شونه های من بذار
گریه هاش رو به من بده
خنده ی چشماش مال تو
اشکهای شورش مال من
بگو بخندهاش مال تو
فقط می خوام بارونی شه
بباره رو ترانه هام
من از چشای خیس اون چیز زیادی نمی خوام
بهشت چشماش مال تو
من تو نگاش گر می گیرم
تو مهربونیش رو می خوای من واسه اخمهاش می میرم
من نمی خوام برنده شم
بردن من شکستش
اما حسودی می کنم
به دستی که تو دستش
گریه هاش رو به من بده
خنده ی چشماش مال تو
اشکهای شورش مال من
بگو بخندهاش مال تو
فقط می خوام بارونی شه
بباره رو ترانه هام
من از چشای خیس اون چیز زیادی نمی خوام 

 

این عکس رو اولین بار پیش تو دیدم به یاد اون روز که اولین بار بود که گرمی  دستات رو تجربه کردم ...  

     

 

عاشقانه

 

می نویسم و می گریم در تبسمی سرد  

نفرت را 

من فکر می کنم  

به پایان نمی رسد هرگز  :

نه دیوانگی های من  

و نه دلدادگی های تو  

برچین میوه ی غرورت را و بکار  

گل یاسی جایش  

پری کوچک شهر غمگین است  

بهراس از تبر تیز تنفر  

.... 

برای او که می دانم پری های زیادی را در آغوش کشید و بالهای کوچکشان را بشکست ... 

و برای پری عزیزم که دل پاکش از نفرت دور است ....