دلتنگی ها

عاشقانه

دلتنگی ها

عاشقانه

یک هفته خاطره

سلام  

دوباره برگشتم . نه قهر بودم و نه دل شکسته. تنها ماموریتی مرا برد به شهر شلوغ خاطره هایم .  شهری که برای ماموریت هایش خود را به آب و آتش می زدم ، اما اینبار بعد 5 برگه ی ماموریت که به بهانه های مختلف رد کردم و نیامدم ... مجبور شدم که قبول کنم و اینبار آمدم .

یک هفته در شهر شلوغ تو گشتم ، در تمامی خیابانهایی که هنوز لابه لای بوی دود عطر تنت آشنا و قدیمی در مشامم می پیچید چرخی زدم و برای نوشیدن قهوه ای تلخ تا کافی شاپ خاطره های شیرینم رفتم " اما دیگر آنجا نبود" . بعد سری زدم به خیابان زیبای درختان بلند . درختها همانقدر بلند همانقدر زیبا "آنجا بودند " و به یاد روزهایی که در تاریکی خیابان با هم سیگار می کشیدیم، سیگاری گیراندم و در پی سرفه های بی امانم (که یادگار روزگار سرد بیماریم ند) سیگارم را تا ته کشیدم. یادت هست چقدر نگران بیماریم بودی ؟ هیچ یادت هست بیمار بودم؟ .... بگذریم . لابد خیال میکنی به یادت بارانی شدم ، اما نه !

اشک نریختم ، سراسر لبریز بودم از تو و این ، مسرورم می کرد.

تعجب خواهی کرد اگر بگویم اینبار بی هیچ زحمتی راه خانه ات را یافتم . " خانه ات آنجا بود در پیچ همان کوچه" ...

به کوهی سر زدم که با هم دامنه اش را پیمودیم و آشی داغ که طعم سیگار می داد و لبخند تو را نوشیدیم . " کوه هنوز آنجا بود" با مردمانی شاد که آش و خنده هایشان بوی خوش عشق را یادآور می شد...

همه در جای خود بودند. شلوغی ، دود ، مردم ، هم همه های  بی پایان شهر ، کوه ، درختان بلند ، خیابانها ، خانه ات ، خاطرت و حتی عطر تنت . تنها کافی شاپ خاطراتمان نبود و تو ، تا با لبخندت قهوه ی تلخم را شیرین کنی...

نظرات 14 + ارسال نظر
ز - ز یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 12:43 ب.ظ http://golee.blogfa.com

سلام عزیز - وبلاگ جالبی داری ؟. قشنگه
میدونم در این کار استادی به من هم سر بزن راهنمائیم کن . چگونه وبلاگم را جالب کنم . بای

[ بدون نام ] یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 03:32 ب.ظ

"و آشی داغ که طعم سیگار می داد و لبخند تو را نوشیدیم!"
خوب بود خاطراتمان را ماننند تسبیحت، داشتی! و می دانستی که من چون دانه های برملای تسبیحت ورد گوی گرمای دستانت بودم، دریغ ندانستی!
تقدس خاطراتت رو پاس می دارم...
دوست کوچولوت: رعنا

یاسر یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 03:36 ب.ظ

نه لبخند،
که تو
وجود تو شیرین بود...

مهدی یکشنبه 10 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 07:03 ب.ظ http://daftareshghe.blogsky.com/

سلام خوبی؟
خاطره جالبی بود
مرسی خبرم کردی
شاد باشی

فرشید دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 04:05 ق.ظ http://farshidx.blogsky.com

سلام دوست عزیزم
آپت بسیار زیبا بود و خوندنی...
ممنون که گفتی بیام
موفق و پیروز باشی

میثم دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 08:25 ق.ظ http://www.meysammsavi.blogfa.com

سلام خوگشل بود خاطرت

نازلی دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:09 ق.ظ http://darentezarmojeze.blogsky.com/

چقدر این متن زیبا و ادبی بود لذت بردم ولی ته دلم برات ناراحت شدم یواش یواش باید این خاطرات رو به دست باد بسپاری تا ببرتشون از دیار دلت.
مراقب خودت باش عزیزم.

مشی دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:38 ق.ظ http://mashi.blogsky.com

خیلی قشنگ بود!‌واقعن لذت بردم پریا جان!
کوه همیشه کوه می ماند اما آدما عوض می شن!
به منم سر بزن عزیزم.منم مث خودت شعر گونه می گم!

مهدی==دفتر عشق دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 06:32 ب.ظ http://www.daftareshghe.blogsky.com

طاقت جدایی ندارم ، اما سرنوشت ما یکی نیست ، با هم بودن همیشگی نیست!

طاقت یک لحظه بی تو بودن مرا می آزارد ، به خدا نمیتوانم بی تو زندگی کنم ،

[گل][گل][گل][گل][گل]

سلام دوست عزیز [گل]
خوبی؟

[قلب] ****دفتر عشق به روز شد**** [قلب]

منتظر حضور گرمت هستم [گل]

برقرار باشی و سبز [گل]

تنها تو دوشنبه 11 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 09:51 ب.ظ http://onli-you.blogfa.com

سلام
نمیدونم این یک خاطره بود یا یک متن ادبی یا یک...
اما هرچی بود به دل میشینه

مسافر سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:42 ق.ظ http://golee50.blogfa.com

سلام . پریاجون .یکشنبه 10آذر با نام ز-ز برات نظر گذاشتم اما آدرس وب را اشتباه کرده بودم حالا متوجه موضوع شدم . ببخش

نیلوفر مردابی سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 10:43 ق.ظ http://www.mordab-57.blogsky.com



سلام پری عزیزم

امیدوارم که حالت خوب باشه نازنینم ...
قربونت برم خیلی پست جدیدت زیبا بود ...

عزیزم مواظب خودت باش و اگه خواستی به جشن تولد موجود کوچولوی منم بیایی خوشحال
می شم ... منتظرتم و می بوسمت

حرف تصویرـطراحی کارتپستال سه‌شنبه 12 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:32 ب.ظ http://terman.blogfa.com

سلام

فراموش کردن نعمت خوبیه

آپم

سر بزن

سلام همسایه های3 چهارشنبه 13 آذر‌ماه سال 1387 ساعت 11:54 ق.ظ http://rezatehranii3.blogfa.com

سلام.ممنون سر زدی
می تونستی همین طور ادامه بدی.یک داستان خطی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد