سلام به سال نو ... با همه ی خوبی ها و بدی هایی که توش قایم شده ....
خداحافظ سال کهنه ... با همه ی خوبی ها و بدی هایی که برامون داشتی ....
امروز 15 فروردین ... یه روز عالی توی 87 که فکر می کنم برای من روز خوبی در 88 نباشه ...
امروز ساعت 7 من به انتظار یه عشق کهنه خواهم نشست ، به انتظار تو ... . با اینکه می دونم نمی آی به خودم می گم هنوز دوستم داره پس حتما می آد ...
۱۵ فروردین پارسال یادش بخیر ... اولین باری که دیدمت ... کافی شاپ ! رانی ! دستهایی که برای حس گرمی تازه ی تن دیگری تشنه بودن و به روشون نیاوردن ... لحظه - لحظه اش یادمه ...
نمی دونم به چی دل خوش کردم ... اصلا یادت هست امروز چه روزیه . یا اصلا قرارمون یادت مونده ؟
کاش بیای ....
بیای و ثابت کنی .... چی می گم ؟ چی رو باید ثابت کنی ؟ اما من میام تا باورت بشه هنوز با همه ی مشکلاتی که دارم عاشقت موندم ... و می خوام بدونی اگه قرارمون اون سر دنیا هم که بود می اومدم . به هر سختی که بود می اومدم ...
15 فروردین 88 ساعت 7 ... انتظار ؟ عشق ؟ باور ؟ دروغ ؟ کدوم کلمه توی امروز نهفته است ... تو باید بگی - با اومدنت و یا نیومدنت ...!!!
اونایی که نمی دونن قضیه چیه می تونن به نوشته های شهریور 87 – چهارشنبه ی سربی - تو بخش آرشیو مراجعه کنن....
پست شهریور ۸۷ رو خیلی دوست دارم ..
سربی !
حسش کردم
خیلی سخت !
توی وب دنبال دلتنگی هات می گردی؟؟
بازم سلام
وقتی بخونم می فهمم چی می گی.
بعدا خبر می دم