صبح که می دمد
نگاهم را به یاد لبخنده ات شروع می کنم
و سبد خیالم پر می شود
از خاطره ی با تو بودن
پر و خالی می شوم از داغی آغوشت
و به التماس سلامی
بر آستان قدمگاهت پیشانی می سایم...
شب که می رسد
صفحه های کاغذی چه بی تاب می شوند
برای نوشتن
به یاد تو ...
هر ثانیه بی تو بودن عمریست
پس فدای لحظه های با تو بودن
سلام پری جون
)
دست به نوشتنت که خوبه.نذار صفحه ها بیتابی کنن!
منم عین خودت سرم شلوغ بود(حالا شاید یه ذره کمتر
میخواستم برای هزارمین بار وبلاگمو حذف کنم ولی روم نشد.آخه میدونستم اگه حذفش کنم بازم یکی میسازم.
مگه میشه شماها رو تنها گذاشت؟!
شاد باشی...
دوستت دارم...
فعلا...
سلام پری جون
هم زیبا بود هم صداقت خاصی داشت
قشنگ بود بازم بنویس
سلام
قلمت زیباست
منم به روزم
منتظرم
سلام خانمی خوبی خیلی دلم گرفته ای کاش میتونسیم با هم کمی قدم بزنیم و با هم صحبت کنیم . تنخایی خیلی بده.
سلام عزیزم
خوبی ؟؟؟
فدای تو با حسن سلیقه ات خیلی زیباست ...
شاد باشی و سلامت
سلام
خوبی؟
خیلی قشنگ بود.
یه جاهایی بین معشوق زمینی و خدا بازی می کنه
خیلی خوشم اومد
راستی منم آپم
فعلا...
سلام رفیق
چی شد؟ گفته بودی که اجازه میدی از نظرت استفاده کنم ! امیدوارم در مورد سوالی که در هر پست شده ، نظرت رو بهم بگی ... روی حرفت حساب کردم ... ببخشید مزاحم شدم
بی تابی نکن!
من خیلی ب شعرهات حال کردم پریا منتظرتم و دوستت دارم .
دوستدار همیشگی شما حسام مهربون
سلام
چرا نظر منو تائید نکردی؟
نمیدونم چرا احساس میکنم دو هفته ای هست خیلی گرفتاری خوشحال نیستی؟
وای....
متاسفم کوروش عزیز
واقعا گرفتارم . افتتاحیه های این دهه ی فجر حسابی من رو درگیر کرده ...
امیدوارم من رو ببخشی ...
سلام
قسمت نظرات برای من نشون داده نمی شه
نمی دونم مشکل از منه یا شما
سلام خانم
من بی معرفت نیستم اما قسمت نظرات نشون داده نمی شه
من دارم تو پست دی ماه نظر می دم
ضمنا آپت هم قشنگ بود