دوباره تکرار میشوی
در لحظه های عاشقی
در دستانم
در بوسه های بی پایانم
دوباره پیچک وار بر بازوانم می آویزی
و قد می کشی در بلندای شرم آلود وجودم
گرمی دستانت چون جویباری روان می شود
بر فراز و نشیب سینه ام
و طعم عسل لبانت
لبم را می گزد
خاطراتم رقم می خورند در پس غباری از اندوه
و من هنوز لبخند می زنم ...
می تکانم نگاهم را
سوار قطره اشکی می لغزی روی گونه ام
می نوشمت تا نبینی
هنوز اشکی در بساطم مانده است ...
و عشق هی تکرار می شود در سینه ام
و چه بیتاب می شوم برای لحظه ی ناب کودکیت ...
برای "تو"
برای "عشق"
برای " همیشه ماندنت " ...
من کجا گم کرده ام امروز و فردا را؟
میروی تا در پیت شور وشری ماند به جا
عاشقی دیوانه با چشم تری ماند به جا
سلام
خوبی؟
قشنگ بود و تاثیرگذار
یه سوال...عاشقی؟
جدی نگیر.فقط نذار غم با عشقت مخلوط بشه.
بازم یه سوال سخت دارم
بیا
فعلا...
آره
سوال سختت چی شد ؟
حسرت خوردن بر گذشته فقط آدمو داغون می کنه!
می نوشمت تا نبینی....
خیلی قشنگ بود. اما زندگی تو با ارزشتر از ین شعرهاست.
همه فقط گذشته ها رو یاد کنیم نه آباد و ثبت در یاد!
سلام. وبت رو دیدم....... من هرروز به وبلاگت سر میزنم ... تو چرا سر نمیزنی ؟؟
بیا به وبلاگم.. یه مطلب توووپ گذاشتم.... پاییز در یک نگاه!!!!!
پاییز در یک نگاه!!!
پاییز از نظر ستاره*شناختی بین دو نقطهٔ اعتدال پاییزی و انقلاب زمستانی است.
حتما بیای و بخونی چون خیلی باحاله... عکس هم گذاشتم
در ضمن اگر نظر ندی کم لطفی شما رو نسبت به ما نشون میده... چون من هر 2 روز یک بای میام به وبت سر میزنم
اوکی ؟؟ نظر بدی
اینم آدرس پست پاییز دی یک نگاه:
http://iranpix.blogfa.com/post-660.aspx
سلام..... خوبی ؟؟؟


دوباره به وبت سر زدم
حال میکنی ؟؟
زود زود سر میزنم..
منو به اسم جدیدترن عکسهای ایرانی و خارجی لینک کن و خبرم کن که تو رو لینک کننم؟؟
باشه ؟
iranpix.blogfa.com
ولنتاین را جشن نخواهیم گرفت و به هم تبریک نخواهیم گفت روز عشق را از 25 بهمن (ولنتاین) به 29 بهمن( سپندارمذگان ایرانیان باستان )تغییر خواهیم داد...29 بهمن روز عشق روز سپندارمذگان شاد باد...اگر از نژاد آریایی کورش کبیر هستی برای تمام ایرانیان بفرست....بوسه بر خاک پاک آریا ...بوسه بر دست ایرانیان
به آرش ، به داریوش ، به کاوه ، به کوروش قسم به تک تک نقش نگارهای تخت جمشید فسم
که ایران زمین فلب و خون من است سرشته ز جان از وجود من است.
پیشاپیش ولنتاین هم مبارک
آخ که دلم تنگه برات، تنگه برات، تنگه برات...
سلام....
خوبین؟چه خبر؟
بلاخره اومدم.....
منتظر دیدارت.....
تا بعد.............
سلام
خوبی؟
سوال سختم تو وبم بود.
کامل فراموش کردی ما رو ها!!!
تازه خودم می دونستم عاشقی.روم نشد مستقیم بگم.مجبور شدم سوالی بگم.
با ششمین سوال سخت (یکم متفاوته) آپم.
موفق باشی
فعلا...
سلام پری جون
بازم زیبا گفتی
مرسی
بنگر که چگونه من فراموش شدم
در ظلمت کوچه های خاموش شدم
بنگر که درین سرای آواره ی شهر
با مردن سایه ام سیه پوش شدم
فرشید
سلام پری عزیز
ممنون که اومدی شعر زیبایی هم نوشتی
موفق باشی
پریا این متن رو خودت نوشتی ؟




خیلی دوست داشتنی بود
دوسش دارم
خودت خوبی ؟
دلم واست تنگ شده خانوم
سلام گلکم!
مرسی که بهم سر زدی! راستش چند وقتی مشغول درس بودم برا ارشد، کنکورمم که خوب ندادم!!
حالا هم که آخر ساله و تو اداره سرمون حسابی شلوغه.
هر وقت وقت می کنم بهت سر می زنم و نوشته های قشنگت رو می خونم.
مواظب خودت باش...
سلام پری جون
خوب مثل اینکه یه کم گرفتاریهات کم شده نه؟
سلام
ممنون از شعر زیبات
این روزها همه ی شعرهای من اینطوری شده...
به قول حافظ
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته ازین معنی گفتیم و همین باشد...
پیروز باشی
سلام پری خانم
ممنون که اومدی
شعر قشنگی بود
هنوز اشکی در بساطم مانده است
سبز باشی و سبز بنویسی
مرسی پری جون که یاد ما هم بودی
همیشه و در همه حال منتظرت هستم و دوست دارم بیشتر با شما ارتباط داشته باشم به امید دیدار
خدانگهدار
سلام گلم خوبی چه عجب حالی از ما پرسیدی
een axe een kenar kheyli bahale
http://301040.blogsky.com
سلام پری جون


ممنون که امدی پیشم
راستش همیشه تو نت هستم اما مثل قبل حال و حوصله وب گردی ندارم ( خدا کنه زود این اوضاع تمام بشه )
در مورد گرافیک هم آره منم 1 جورایی تو کاریم
پری بازم بیا پیشم . منم قول میدم بیشتر بیام .
سلام دوست خوب
اگه این رو هم نداشتم ( امید به خدا)که الان تو دیونه خونه ها بودم
خدا هممون رو کمک کنه
سلام دوست عزیز به روزم[گل]
سلام خانم گل پیش ما نمی یای دیگه ساییتون سنگین شده من اومدم که بگم هنوز به نوشته هات سر می زنم [چشمک][بوسه]
سلام
خوبی؟
با یک سوال سخت دیگه آپم.
فعلا...
این روزها به لحظه ای رسیده ام که با تمام وجود ملتمسانه از اشکهایم می خواهم که یادش را از ذهن من بشوید... یادش را بشوید تا دیگر به خاطر او با خود جدال نکنم ...
من تمام فریاد ها را بر سر خود می کشم چرا می دانستم که در این وادی ، عشق و صداقت مدتهاست که پر کشیده اند اما با این همه تمام بدبینی ها و نفرتها را به تاریک خانه دل سپردم
و در گذرگاهش سرودی دیگر گونه اغاز کردم واو... چه بی رحمانه اولین تپش های عاشقانه قلب مرا در هم کوبید ...
تمام غرور و محبت مرا چه ارزان به خود خواهیش فروخت، اولین مهمان تنهایی هایم بود...
با این همه... دوستش دارم ... هرگز فراموشش نمی کنم...
هیچ کس این چنین سحر امیز نمی توانست مرا ببرد آنجایی که مردمانش به هیچ دل می بندند با هیچ زندگی می کنند به هیچ اعتقاد دارند و با هیچ می میرند!