سه شنبه ساعت 10 شب
کیفش رو باز کرد و 6000 تومان پول برداشت و از ماشین پیاده شد و رفت توی فروشگاه ،
سلام آقا – شارژ ایران سل دارید ؟ - چقدر می شه ؟ ...
برگشت و نشست توی ماشین . کارت رو بوسید و چپوند توی جیبش .
فردا چهارشنبه بود ، تنها روزی که اجازه داشت به تنها عشقش زنگ بزنه . این قرار رو چند هفته ی پیش با هم گذاشتن ( واسه این که بتونن تا آخر عمر با هم باشن ) و از اون وقت چهارشنبه بهترین روز زندگیش بود . داشت بال در می آورد . زیر لب گفت : بالاخره چهارشنبه اومد . با خودش فکر کرد یه شارژ 5000 تومانی برای اون همه حرف نگفته ، برای یه هفته دلتنگی کافیه ؟ تو دلش خندید و گفت : نه !
همصدای ترانه ای که تو ماشین پیچیده بود شروع کرد به خوندن ، بذار دستهات رو تو دستم ...
چهارشنبه 13 شهریور
دومین روز ماه رمضون بود . به خاطر لطف دولت می تونست تا ساعت 8 بخوابه . وقتی بیدار شد خدا رو شکر کرد که زنده است و می تونه یه چهارشنبه ی قشنگ توی دفتر زندگیش ورق بزنه . لباسهاش رو پوشید و راه افتاد طرف اداره .
طبق عادت همیشه اش همین که رسید کامپیوتر رو روشن کرد و بلاگش رو ورق زد ، یه نظر از یه دوست که نمی شناخت و هیچ نظر از جانب عشقش . آهی کشید . Offline هم نداشت .
وبلاگش پر بود از شعرها و غزلهایی که به عشق اون نوشته بود . به وبلاگ اون هم سر کشید . با این که می دونست حرف تازه ای توش نیست . مدتها بود که دیگه به روز نمی شد . عادت کرده بود این کوتاهی عشقش رو بذاره به پای مشکلاتش و دم نزنه ...
در کمد رو باز کرد و گوشیش رو برداشت روکش رمز رو با ناخن تراشید و فوت کرد ...854*140*
شروع کرد به نوشتن : صبح به خیر گلم و ارسالش کرد . جوابی نیومد .
توی یاهو مسنجر چراغش ON شد . شروع کرد تند و تند نوشتن آخه یه عالمه حرف داشت براش .
- سلام گلم - خوبی؟
- سلام . – نه ؟ ........
یه چیزی توی وجودش شکست . دستهاش می لرزیدن . حرفهایی که می خوند همه ی کابوس زندگیش بودن .
چهارشنبه ی طلائیش داشت به یه روز سربی تبدیل می شد . نمی خواست ادامه بده ، حرف از رفتن می زد . داشت حق همه ی مهربونی هاش رو ، حق همه ی محبت ها و عشقش رو کف دستش می ذاشت .
داشت همون هفته ای یک بار صحبت کردن و سالی یک بار همدیگه رو دیدن رو هم ازش می گرفت .
هیچ وقت اینقدر تلخ نشکسته بود . بغض گلوش رو فشار می داد . به سرفه افتاد .
پس اون همه ادعا چی می شد؟اون همه حرفهای شیرین ، اون همه عشق ...
- دارم نامزد می کنم .
- مبارکه – همه ی آرزوم خوشبختی ِ تو ِ . ( این رو از ته دل گفت آخه می دونست داشتنش توی قسمت زندگیش نیست . ) - حالا کی هست ؟
- همکلاسی ام ....
بغش ترکید به خاطر سادگیش خودش رو نفرین کرد . چرا حرفهاش رو باور کرده بود ؟ " تو تنها کسی هستی که دارم " . " اگه یه روز ازدواج کنم به خاطر اصرار خانواده ام " . " خواهر هام یکی رو برام پیدا کردن ..."
"همکلاسی " این واژه یعنی همه ی حرفهای گذشته اش دروغ بوده ... یعنی تنها عشقش نبوده ... یعنی اصلا عشقش بوده ؟ چرا نفهمیده بود ؟
چرا اینهمه مدت خودش رو قول زده بود؟
می خواست فریاد بزنه . فقط نوشت "خداحافظ" و گریه امون نداد .
حالا اون نشسته و توی وبلاگی که برای تنها عشقش ساخته بود همه ی اینها رو می نویسه . به چه امیدی ، نمی دونم ؟
آره . دارم توی وبلاگم که به خاطر تنها عشقم ساختمش و به خاطر تنها عشقم پر از حرفهای قشنگ عاشقانه است می نویسم . توی ظهر یه چهارشنبه ی تابستونی با یه دل شکسته ...
همیشه از 13 دفاع می کردم که نحس نیست ، اما حالا می گم : شوم ترین اتفاق زندگی من توی یکی از روزهای 13 تقویم 87 رقم خورد . درست چند روز مونده به تولدم .
مرسی عزیزم به خاطر هدیه ی تلخ تولدم که پیشاپیش بهم دادی . مرسی عشقم به خاطر همه ی عشقی که به من ندادی اما من باور کردم . مرسی به خاطر همه ی آرزوهایی که باعث شدی تو ذهن و رویام بسازم و امروز خرابشون کردی ؟ مرسی ....
فقط بدون تا آخر عمر به عشق تو زنده ام ، هر چهارشنبه گوشی ایرانسلم رو روشن می کنم ، شاید بهم زنگ بزنی . و هر سال 15 فروردین ساعت 7 عصر توی خیابونی که به اصرار تو اولین بار دیدمت منتظرت می مونم . تا شاید بیای !
تا آخرین روز زندگیم این کار رو ادامه می دم . چون تو واقعا تنها عشق من بودی و هستی ...
الهی بمیرم ...
پریا جونم غصه نخور ...
اخه چی بگم ...
ای دیمو میزارم :*
سلام خوبی؟
داستان بسیار جالبی بود..........
طاعاتتون قبول . التماس دعا
داستان غمناکی بود ولی واقعیت
الهی هیچ وقت روزهای طلاییت سربی نشن
سلام وب قشنگی داری
خوشحالم اولین نفرم
خیلی قشنگ بود
رفتم تو فکر
به هر حال موفق باشی
خوشحال می شم به ما هم سری بزنی
سلام پری جون
داستان تلخی بود
خوبه هنوز حوصله ی نوشتن رو داری.
وقتی نارحت میشیم نوشتن بهمون خیلی کمک میکنه.حداقل به من که کمک میکنه.اینکه چند نفر بخوننش و احساس کنیم برای غممون شریک پیدا کردیم.
من دیگه خسته شدم از نوشتن جمله های غمگین و ناراحت کننده.میخوام از این به بعد همشونو واسه خودم نگه دارم.
وبلاگم هم برای همین حذف کردم.
قصد برگشتن و نوشتن دوباره هم ندارم ولی به وبلاگ شما و بقیه ی دوستام سر میزنم.راستش خوندن رو بیشتر دوست دارم...
ببخشید اگه بلد نیستم همدردی کنم.فقط همینایی که نوشتم رو بلدم.همه توانایی زیبا نوشتن رو ندارن.
شاد باشی خواهرم...
سلام دوست خوبم
دلم گرفت واقعا نامردی بود ولی تو خوشحال باش که نعمت عشق وجود تو را گرفت و از این خوشحال باش که اون خوشبخت باشه
واین را بدون عشق های واقعه ای به وصال نمی انجامد
از خدا میخوام همیشه شاد باشی و همیشه وصال معنی واقعی ای عشق نیست
یا حق
سلام
داستانک قشنگی بود پری جون
ولی
به همون دختره بگو هر سال 15 فروردین ساعت 7 عصر توی همون خیابونه چارتا گردن کلفت رو بفرسته حسابشو برسن بابا اینم شد عشق؟!
البته مردها همشون همین خصلت رو دارند
به جز من!
خدانگه دار
سلام خانم
ممنون که همیشه خبرم می کنی
داستانت و نخوندم اما به نظر باید جالب باشه حتما می خونم
خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی
بی وفا شه اونی که جونتو واسش گذاشتی
خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه
هوساش وقتی تموم شد بره و پیشت نمونه
خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفر شه
تازه فردای همون روز از دوست عاشقش با خبر شه
خیلی سخته توی پاییزبا کسی آشنا شی
اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جدا شی
خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه
بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اونو ببینه
خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلایی
کاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفایی
خیلی سخته واسه اون بشکنه یه روز غرورت
ولی اون نخواد بمونه همیشه سنگ صبورت
خیلی سخته اون که دیروز تو واسش یه رویا بودی
از یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بودی
خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی
بی وفا شه اونی که جونتو واسش گذاشتی
خیلی سخته اون کسی که اومد و کردت دیوونه
هوساش وقتی تموم شد بره و پیشت نمونه
پری عزیز غمت رو می فهمم.................
یه حرفایی هست که باید بهت بگم .........
خواهش می کنم به من اعتماد کن.......
Doooset daram ...
سلام دوست عزیز[گل]
[گل]*** دفتر عشق به روز شد ***[گل]
منتظر حضور سبز شما هستم[گل]
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما[گل]
التماس دعا[گل]
سلام دوست عزیز
[گل]]*** دفتر عشق به روز شد ***[گل]
منتظر حضور سبز شما هستم
با ارزوی طاعات و عبادات شما[گل]
التماس دعا[گل]
سلام دوست عزیز[گل]
[گل]*** دفتر عشق به روز شد ***[گل]
منتظر حضور سبز شما هستم[گل]
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما[گل]
التماس دعا[گل]
بازم سلام
خوندنم مطلبت و
منم یه جورایی مثل توام برا همین وبلاگم و کلا تغییر دادم
سلام عزیزم
ببخش که دیر کردم
اگر کسی را دوست داری که تو را دوست ندارد، سعی نکن از او متنفر شوی، بلکه سعی کن او را فراموش کنی.
دوست داشتن کسی که سزاوار دوستی نیست، اسراف در محبت است.
پری جونم باور کن ۱۳ نحس نیست قبول کن که در هر کار خدا حکمتی هست به خدا اعتماد کن و فقط به خدا توکل کن .
مواظب خودت باش و امیدت رو از دست نده .
بگذار انسانها از سنگ باشند تو از نژاد چشمه ای .
سلام دوستم!
نمی دونم چی باید بگم! از ته دلم غصه خوردم. همیشه وقتی آدم غصه داره نوشتنش می گیره. اگه تو هم اینطوری هستی، بنویس... بنویس تا کمی دلت سبک بشه...
یه چیزه دیگه هم دارم که بگم، یه جورایی باید شکر کنی که همه چیز الان تموم شد، ممکن بود بعدها وقتی پیوندت جاودانه تر شد، می فهمیدی که عشقی درکار نبوده. مطمئن باش اون موقع که از همه عالم و آدم به خاطرش می زنی و بعد می فهمی چیزی که بهش تکیه کردی هیچیه! خیلی سخت تر و آزار دهنده تره...
مطمئنم که یه روزی سیم کارت ایرانسلت پر میشه از یه عشق واقعی، باور داشته باش...
سلام
فقط اومدم یه نظر بدم این 13 نظر بشه 14
چی ؟خرافاتی؟
تکذیب میکنم!
عمرا اگه من خرافاتی باشم!
صدای گام های گریه می آید
دوباره آمدی
کنار پنجره ، شعری نوشتی و رفتی
این بار صدای قدم های تو را
از پس پرده گاه گناه وگریه شنیدم
سلام
آپم
حتما بیا
سلام
به روزم
روزات رنگ برف
من آن مسافر رازم به سوی آتش عشق
که میروم چو نسیمی به سوی آتش عشق
به اسمان نگاهت همیشه می گویم
نریز آب خیانت به روی آتش عشق...
سلام گلم
چطوری خانمی امیدوارم که حالت خوب باشه
آهای آپم . سربزنی خوشحال می شم
salam
pariya khanom matlabeton ziba bod va tekonm dad.shayad age b tore jozyi negah konim deltangi azareton mide va besiyar sakhte in doriiiiii.vali age b tore koliii qaziyaro bbinim bayad az khoda mmnon bashi k in eshqe pak va halato behet dade.halatayiii k har kasi on ro tajrobe nakarde.va zibayiii in qaziy ine k khoda hast hanoz va zendegi jariyeeeeeeeeeeeeeeeee
کاش من میتونستم کاری کنم
کاش میتونستم اشکم رو پیوست کنم به این پیام
کاش.......