دلتنگی ها

عاشقانه

دلتنگی ها

عاشقانه

سایه ی تنهایی

شعر تا اوجگاه گلویم بالا می آید

و در نفرین یک بغض بی انتها گیر می کند

آخر ، می خواهم اینبار غم را ترانه سازم...

یادم هست در تاریک روشن قلبم پا گذاشتی

و فانوسی به دیوار بی کسی هایم آویختی

نور در من جاری گشت

شادی بود و ترانه های عاشقی

ومن اما طعم تلخ جدایی را در نوش بوسه هایت می چشیدم

کاش می دانستی تا چه پایه انتظار کشیدم

تا دوباره در آغوشت بوزم

اما آغوشت ... سهم من نبود!

بهانه می جستی برای رفتن ، می دانم

فانوسم دیر زمانی بود بی فروغ سایه ی تنهایی بر سرم می آویخت

و من از تو پر بودم

و تو از من دور....

می دونی ؟‌ همیشه دلم می خواست اولین نظر رو تو بدی ... اما حتی آخرین نظر هم مال تو نبود.

نظرات 4 + ارسال نظر
غریبه ی آشنا پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:56 ب.ظ

من تنها هستم ، تنهای تنها ....
شاید فقط تنهایی مرا بفهمد .... شاید تنهایی بتواند
داغ تنهایی را در من آرام کند!
این دو زانوی من،
که هرگز مرا تنها نگذاشتند ،
اکنون خسته اند ، حس رفتن ندارند ،
می خواهند در آغوش من بمانند....
تنهایی تنها کسی بود که من می توانستم

برای او آرام آرام اشک بریزم .....
وآنگاه
آرام و بی صدا زانوهایم در آغوش من به خواب می رفتند
و من در آغوش سرد تنهایی.
تنهایی با همه رفافتش،
تک تک رویاهای مرا سوزاند،
رویای عشق را .... رویای فردا را....
اکنون من تنها هستم

یاسر شنبه 19 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:28 ق.ظ http://asemooni.blogsky.com

سلام آسمونی

چی شده؟ چرا آسمون ابری شده؟ یکی به من بگه اینجا چه خبره...؟

آهای صاحب خونه!
می دونستی همه یک پنجره دارن؟
اما ممکنه این پنجره روی دیوار اتاق نباشه ها...

یاسر دوشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:15 ق.ظ http://asemooni.blogsky.com

آهای آسمونی

تو حق نداری..........
حق نداری .......
.
.
.
.

سمانه چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:17 ب.ظ http://sam712.blogfa.com

ممنون خیلیییییییییییییییی خوب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد