-
بدون شرح
شنبه 9 خردادماه سال 1388 07:57
مرغ کوچک دلم در قفس تنگ و بی احساس یادت اسیر می شود دلتنگ می شوم برای دستی نوازشگر برای آن دستی که روزی نوازش می کند و دگر روز تیزی چاقو را بر گلویت می فشارد ...
-
مبارکه
سهشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1388 16:10
می بینم که برگشتم ... اونم با یه خبر مسرت بخش ... فردا یعنی چهارشنبه عروسیه این دوست (؟) ماست... کارت عروسیش هم دو روز پیش رسید دستم ... شما جای من بودید این دعوت رو قبول می کردید؟ منتظر نظرهاتون هستم
-
برمی گردم ... زود...
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1388 11:33
سلام دوستان عزیزم به علت تغییر شغلم تا یه مدت ممکنه من کم پیدا شم ... هر چند می دونم کسی نگرانم نمی شه و سراغم رو نمی گیره ... اما باز گفتم که لال نمیرم ... برام دعا کنید ... دوستتون دارم ! تا بعد....
-
تاریخ های زندگیم به خاطرت خط می خورند...
شنبه 22 فروردینماه سال 1388 10:25
دیروز رفتم پیش خیاطم... بهش گفتم : ببخشید ، سفارشی که چند روزپیش آوردم و خواستم تا اواسط اردیبهشت بدوزید یادتونه ؟ گفت: بله ، البته ، خیالتون راحت . سعیم رو می کنم که تا اون موقع حاضرش کنم . طرحش خیلی کار داره ولی قول می دم تو عروسی ستاره باشید... تو دلم خندیدم . یه خنده به تلخی زهر... ستاره ؟ ستاره ی خاموش دلم با هیچ...
-
کاش با دلم بهتر از این بودی
یکشنبه 16 فروردینماه سال 1388 08:25
گفتم : شرمنده ... گفت : گفتم که نرو ! گفتم : نمی دونستم پیش تو رو سیاهم می کنه . گفت : خیالی نیست عادت دارم به خاطرش هی بشکنم . گفتم : دیگه تکرار نمی شه ... قول می دم ! گفت : تو رو بهتر از خودت می شناسم . توبه ی گرگ مرگه ... گفتم : نه دیگه ، هر چی بوده تموم شده ... گفت : اگه سال بعد دوباره 15 ام فروردین نرفتی سر قرار...
-
15 فروردین 88 ساعت 7 ...
شنبه 15 فروردینماه سال 1388 12:21
سلام به سال نو ... با همه ی خوبی ها و بدی هایی که توش قایم شده .... خداحافظ سال کهنه ... با همه ی خوبی ها و بدی هایی که برامون داشتی .... امروز 15 فروردین ... یه روز عالی توی 87 که فکر می کنم برای من روز خوبی در 88 نباشه ... امروز ساعت 7 من به انتظار یه عشق کهنه خواهم نشست ، به انتظار تو ... . با اینکه می دونم نمی آی...
-
سال نو مبارک ....
چهارشنبه 28 اسفندماه سال 1387 07:56
سال نو رو به همه ی شما عزیزان تبریک می گم و آرزو می کنم سالی سرشار از سلامتی و شادی در پیش رو داشته باشید . این کارت تبریک ناقابل رو هم تقدیم می کنم به همه ی عزیزانی که در سال ۸۷ با مطالب و نظرهای خوبشون همراهیم کردند ... این تبریک هم اختصاصیه ... عزیزم سال نو مبارک امیدوارم سالی بهتر از سال گذشته در انتظارمون باشه...
-
یادش بخیر
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1387 11:22
میایی میروی و فراموش می کنی در گذر زمان در لابلای پیچیدگی عشق نو من را – من تنها را - * به نیازی صدا میکنی مرا و به نوازشی رها ... دست یاری به سویم دراز می کنی و دست نیاز محبتم را پس می زنی * یادش بخیر دستهایمان دستهای تو که دلتنگ دستهای من میشدند و دستهای من که بی دریغ نوازشگر بی کسی ات بودند. دستهای خوب دستهای پاک...
-
بدون شرح
شنبه 10 اسفندماه سال 1387 08:04
گـیرم که در بـاور تو به خـاک نشــسـتــه ام و سـاقـه هـای جــوانم از ضربه های تبرهایت زخم است با ریشه چه می کنی ؟ گـیرم که بر سـر ایـن بـام بنشسته در کمین پرنده ای پرواز را علامت ممنوع میزند با جوجه های بنشسته در آشیانه چه می کنی ؟ گـیرم که می زنـی گـیرم که می بُـری گـیرم که می کـشی با رویش ناگزیر جوانه چه می کنی ؟؟؟
-
دوباره ...
چهارشنبه 16 بهمنماه سال 1387 13:37
دوباره تکرار میشوی در لحظه های عاشقی در دستانم در بوسه های بی پایانم دوباره پیچک وار بر بازوانم می آویزی و قد می کشی در بلندای شرم آلود وجودم گرمی دستانت چون جویباری روان می شود بر فراز و نشیب سینه ام و طعم عسل لبانت لبم را می گزد خاطراتم رقم می خورند در پس غباری از اندوه و من هنوز لبخند می زنم ... می تکانم نگاهم را...
-
صبح - شب - ... تو
دوشنبه 30 دیماه سال 1387 13:55
صبح که می دمد نگاهم را به یاد لبخنده ات شروع می کنم و سبد خیالم پر می شود از خاطره ی با تو بودن پر و خالی می شوم از داغی آغوشت و به التماس سلامی بر آستان قدمگاهت پیشانی می سایم... شب که می رسد صفحه های کاغذی چه بی تاب می شوند برای نوشتن به یاد تو ...
-
داغونم
شنبه 28 دیماه سال 1387 08:05
سلام دوستان عزیز من رو ببخشید اگه چند روزی نبودم . گرفتاریهای کاری من رو برده بود به شهر دور خاطره هام. دیروز برگشتم . با یه عالمه انرژی ... اما صبح که off های دو هفته ی گذشته رو چک کردم ... داغونم .... من رو ببخشید اگه برای چند روزی نیستم ... می خوام تو خودم باشم ....... با اونی که بی هیچ دلیلی دیگه دوستم نداره ...
-
دلم تنگه برات ...
سهشنبه 10 دیماه سال 1387 08:33
درشبان غم تنهایی خویش عابدچشم سخنگوی توام من دراین تاریکی،من دراین تیره شب جانفرسا زائرظلمت گیسوی توام
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 دیماه سال 1387 13:33
نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود چگونه سایه سیاه سرکشم اسیر دست آفتاب می شود نگاه کن تمام هستیم خراب می شود شراره ای مرا به کام می کشد مرا به اوج می برد مرا به دام میکشد نگاه کن تمام آسمان من پر از شهاب می شود تو آمدی ز دورها و دورها ز سرزمین عطر ها و نورها نشانده ای مرا کنون به زورقی ز عاجها ز...
-
یلدا مبارک
شنبه 30 آذرماه سال 1387 12:50
چون تیر رها گشتـه ز چلّـه شده ایم مهمان شمــا در شب چله شده ایم از برکت ایـن سفــره ی الــوان غذا تا خرخره خورده،چاق و چلّـه شده ایم راستی یه خبر ... طبق آخرین بخشنامه ی دولت به منظور نام گذاری روزها در تقویم - یلدا رسما به تقویم ایرانی افزوده شد ...
-
معصومیت
شنبه 23 آذرماه سال 1387 17:39
-
حس سرشاری
چهارشنبه 13 آذرماه سال 1387 13:12
به نگاهی مانم تشنه ی دیدارت که در لرزشی بی پایان بارانی می شوم گاهگاهی لبم می شکفد به لبخنده ای در آن هنگام که خاطره ای – لبریز از تو – در ذهنم جاری می گردد و حضورت رشد می کند در خانه ی کوچک قلبم بی پایان می شوی و من سرشار می گردم از حس با تو بودن !
-
یک هفته خاطره
شنبه 9 آذرماه سال 1387 12:06
سلام دوباره برگشتم . نه قهر بودم و نه دل شکسته. تنها ماموریتی مرا برد به شهر شلوغ خاطره هایم . شهری که برای ماموریت هایش خود را به آب و آتش می زدم ، اما اینبار بعد 5 برگه ی ماموریت که به بهانه های مختلف رد کردم و نیامدم ... مجبور شدم که قبول کنم و اینبار آمدم . یک هفته در شهر شلوغ تو گشتم ، در تمامی خیابانهایی که هنوز...
-
برام دعا کن
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1387 16:50
این آهنگ رضا صادقی رو چند روز پیش دانلود کردم . خیلی خوشم اومد . تقدیم به اونی که این شعر ته قلبم برای اون جریان داره ! اونی که لحظه ی آخر دستام رو تو دستش نگرفت ... * برام دعا کن عشق من ، همین روزها بمیرم آخه دارم از رفتنت، بدجوری گر میگیرم دعا کنم که این نفس تموم شه تا سپیده کسی نفهمه عاشقت چی تا سحر کشیده این...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 آبانماه سال 1387 07:44
دیروز که دلم بارونی بود یه دوست عزیز این شعر رو برام فرستاد که خیلی خوشم اومد اگه بقیش رو هم بفرسته اضافه می کنم به همین پست اندکی عاشقانه تر زیر این باران بمان! ابر را بوسیده ام تا بوسه بارانت کند!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 آبانماه سال 1387 16:42
-
رزم رستم و ویروس
یکشنبه 5 آبانماه سال 1387 09:59
کنون رزم virus و رستم شنو دگرها شنیدستی این هم شنو که اسفندیارش یکی disk داد بگفتا به رستم که ای نیکزاد در این disk باشد یکی file ناب که بگرفتم از site افراسیاب برو حال می کن بدین disk هان! که هم نون و هم آب باشد در آن تهمتن روان شد سوی خانه اش شتابان به دیدار رایانه اش چو آمد به نزد mini tower اش بزد ضربه بر دکمه...
-
عشق کهنه
شنبه 27 مهرماه سال 1387 07:49
این نوشته رو خرداد ۱۳۷۸ نوشتم ... چند روز پیش که داشتیم اسباب کشی می کردیم پیداش کردم ... قبل این که این متن رو بخونید باید یه توضیح کوچیک بدم . اون وقت ها کسی بود که اونقدر عاشقم بود که هیچوقت هیچکس دیگه ای نتونست اونقدر به من عشق داشته باشه . با اینکه می دونست کس دیگه ای رو دوست دارم عاشقم موند . حالا سالهاست که...
-
ترانه ای که همیشه زمزمه می کردی
پنجشنبه 18 مهرماه سال 1387 13:27
سلام حالت چطور است ؟ حال ما خوب است ... اما تو باور نکن - امروز به آرزوت می رسی . به فرشته ی شهر قلبت امیدوارم حلقه ی طلایی عشقت هرگز از انگشتت دور نشه و دلهاتون همیشه پر از عشق به همدیگه باشه . * *نامزدیت مبارک * * این ترانه ی تو بود برا من (فرشته ی ممنوعه ) یادت هست : ستاره بارونه چشاش اشکاش و دست کم نگیر بگو...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 مهرماه سال 1387 08:22
می نویسم و می گریم در تبسمی سرد نفرت را من فکر می کنم به پایان نمی رسد هرگز : نه دیوانگی های من و نه دلدادگی های تو برچین میوه ی غرورت را و بکار گل یاسی جایش پری کوچک شهر غمگین است بهراس از تبر تیز تنفر .... برای او که می دانم پری های زیادی را در آغوش کشید و بالهای کوچکشان را بشکست ... و برای پری عزیزم که دل پاکش از...
-
تولدت مبارک پری!
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 16:20
سی سال پیش چشمهای من برای اولین بار نور رو دید و ریه هام اکسیژن رو لمس کرد و برای اولین بار گریستن رو تجربه کردم . . . آره من امروز سی ساله شدم . حق دارن کسایی که می دونستن و تبریک نگفتن ... گذشتن عمری که می تونست شیرین باشه تبریک نمی خواد .
-
کودکی
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1387 09:49
به خانه می رفت با کیف و با کلاهی که بر هوا بود چیزی دزدیدی ؟ مادرش پرسید دعوا کردی باز؟ پدرش گفت و برادرش کیفش را زیر و رو می کرد به دنبال آن چیز که در دل پنهان کرده بود تنها مادربزرگش دید گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش و خندیده بود زنده یاد :حسین پناهی * این شعر من رو یاد ۱۲ سال پیش می اندازه ... یاد عشق...
-
-----------
چهارشنبه 20 شهریورماه سال 1387 13:49
از چهارشنبه ی مرگ پروانه ی احساسم ، یک چهارشنبه گذشت . تو با عشق به فرشته ی نوبهاره ات و من با یاد عشق جاودانه ام سپری کردیم این چهارشنبه را نیز . می گذرند ، روزها، سالها، چهارشنبه ها ، 15 ها و حتی 13 ها ... برای تو بی هیچ تفاوتی و برای من پر از انتظار می گذرند آری ، اما من نمی گذرم از خاطره ی آن عشق دور، از سبزای رنگ...
-
چهارشنبه ی سربی
چهارشنبه 13 شهریورماه سال 1387 15:40
سه شنبه ساعت 10 شب کیفش رو باز کرد و 6000 تومان پول برداشت و از ماشین پیاده شد و رفت توی فروشگاه ، سلام آقا – شارژ ایران سل دارید ؟ - چقدر می شه ؟ ... برگشت و نشست توی ماشین . کارت رو بوسید و چپوند توی جیبش . فردا چهارشنبه بود ، تنها روزی که اجازه داشت به تنها عشقش زنگ بزنه . این قرار رو چند هفته ی پیش با هم گذاشتن (...
-
پس از تو
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1387 12:55
تو هیچ پرسیدی از خود که پس از تو ... تابوت عشقم بر کدامین شانه ها خواهد رقصید ؟ چه کسی قطره اشکی نثار پژمردگی قلبم خواهد کرد ؟ کدامین دست اشکهای بی پایانم را خواهد چید ؟ سیب خنده ی کدامین باغ بر لبانم خواهد نشست ؟ * هیچ می دانی پس از تو ... لبخند افسانه ای است پیچیده در شگفتی زمان اشک همراهِ همواره ی بی زمان و مکان...