-
دور
دوشنبه 4 شهریورماه سال 1387 08:01
چون پارسنگی عاشقم به گنجشکی هراسان و هر بار ناامید برمیگردم به خاک بر می گردم به خویش نا امید نیازمند زبانه می کشد آغوشم به سویت از تو دور افتادم ، از تو دور افتادم * در بی مجالی و لالی به کاغذ آتش رسیده می مانم جدا شده ای از نخ نگاهم چون بادکنک ماه سالهاست از کرشمه ی باران تو می گذرم بی چتر و بارانی در سایه پنهان می...
-
دلم تنگه برای گریه کردن
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1387 10:32
عزیزترینم ... لبخندم یادت هست ؟ آخه چند روزیه فراموشش کردم این ترانه ی گوگوش مدتیه که همدم تنهاییهام شده ... دیگه اون آهنگهای مشترک رو نمی تونم گوش بدم ... دلم تنگه برای گریه کردن کجاست مادر ، کجاست گهواره ی من همون گهواره ای که خاطرم نیست همون امنیت حقیقی و راست همون جایی که شاهزاده ی قصه همیشه دختر فقیرو می خواست...
-
اشتباه
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 08:01
اشتباه اول من و تو یک نگاه بود عشق ما از اولین نگاه اشتباه بود گر چه باورت نمی شود ولی حقیقتی است اینکه کلبه ی من از غم تو روبراه بود می دویدم و میان کوچه جار می زدم های های گریه بود و اشک و درد و آه بود گاه گریه می شدیم گاه خنده مثل شوق این هم از تب همان نگاه گاه گاه بود جنگ بر سر من و خدا و عشق بود سیب سیب بی گمان...
-
خیانت
دوشنبه 21 مردادماه سال 1387 08:15
خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی ... خیانت میتواند دروغ دوست داشتن باشد ! خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری ... خیانت میتواند جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد! شکسپیر
-
سایه ی تنهایی
پنجشنبه 17 مردادماه سال 1387 09:30
شعر تا اوجگاه گلویم بالا می آید و در نفرین یک بغض بی انتها گیر می کند آخر ، می خواهم اینبار غم را ترانه سازم... یادم هست در تاریک روشن قلبم پا گذاشتی و فانوسی به دیوار بی کسی هایم آویختی نور در من جاری گشت شادی بود و ترانه های عاشقی ومن اما طعم تلخ جدایی را در نوش بوسه هایت می چشیدم کاش می دانستی تا چه پایه انتظار...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1387 08:36
خانه ی عشقم ویران شد آرزوهایم را باد برد کسی به فریادم برسد ...
-
فقط چند روز دیگر تحمل کن دل بیتابم
سهشنبه 8 مردادماه سال 1387 12:22
قول می دهم اینبار که دیدمش ، از پرواز شاپرکها برایش بگویم و از بیقراری های دل بیتابم. قول می دهم تا چشمانم از شوق دیدارش نبارند و صدایم در لحظه ی سکوت بی کرانش نلرزد. قول می دهم شِکوه نکنم از اندوه قلبم ، از نگاه بارانیم ، از دستان تهیم ، از سینه ی سرشار از عشقم. دیشب در خلوت محکوم به بی تو بودنم تصمیمی گرفتم ، یکی از...
-
نشانی
یکشنبه 6 مردادماه سال 1387 07:45
نشانی اول میدانم حالا سالهاست که دیگر هیچ نامهای به مقصد نمیرسد حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری آن همه صبوری من دیدم از همان سرِ صبحِ آسوده هی بوی بال کبوتر و نایِ تازهی نعنای نورسیده میآید پس بگو قرار بود که تو بیایی و ... من نمیدانستم! دردت به جانِ بیقرارِ پُر گریهام پس این همه سال و ماهِ ساکتِ من کجا...
-
امام رضا
چهارشنبه 26 تیرماه سال 1387 20:53
سلام عزیزترینم خیلی دورم ... اما همیشه و هر جا که باشم با توام ... دیروز رفتم حرم امام رضا زیارت ! تا چشمم به گنبد طلاییش افتاد اشک حلقه زد تو چشمم . چه جو سنگینی ... هر کی حاجتی داشت . هر که خواسته ای داشت . اما من .... ! می دونی؟ می خواستم تا صبح زاری کنم بهش بگم حاجت دارم ، بهش بگم دلم گرفته ... بهش بگم اگه حاجتم...
-
روز پدر مبارک
چهارشنبه 26 تیرماه سال 1387 20:41
پدر عزیزم کاش زندگیم ترانه ای به وسعت مهربانیت بود تا آوازش کنم و تقدیم تو کنم . کاش لحظه هایم هرگز از عطر تو تهی نگردد ... دوستت دارم
-
کاش ...
شنبه 22 تیرماه سال 1387 08:13
((امروز همه ما جمع ایم : من و تنهایی و بیقراری روزهای بی تو... من و ثانیه های ناصبوری که آرام آرام نا آرامتر می شوند اشتیاق آمدنت را... )) آشنای قدیمی ، امروز روز تولد دلتنگی های من است . چه می گویم ؟ تولد ؟ دلتنگی نام دیگر من است . دلتنگی ۳۰ سال پیش با من زاده شد. ما همه با هم قد می کشیم : من ، دلتنگی و عشق ... دیشب...
-
شب مهتاب
شنبه 8 تیرماه سال 1387 10:35
مهتاب از پنجره ی باز اتاق سرک کشید . قطره اشکی روی گونه ی دخترک درخشید و فرو افتاد . تنهایی فضای مبهم اتاق را پر کرده بود. بازوانش را گشود و خاطره ای دور از او را آرام در آغوش کشید. به او اندیشید ، به زیبایی چشمهای نیمه بازش در یک بوسه ی طولانی ، آغوشش خالی بود و ستاره باران شد شب. دخترک خوب می دانست تنهاییش پایانی...
-
گوش به زنگ
شنبه 1 تیرماه سال 1387 08:02
می ترسم از صدا که صدا عاشقت شود این سوت کوچه گرد رها عاشقت شود گفتم به باد بگویم تو را ...نه...ترسیدم این گرد باد سر به هوا عاشقت شود پوشیده ای سفید،کجا سبز من؟ نکند نار و ترنج باغ صفا عاشقت شود بگذار دل به دل غنچه ها ولی نگذار پروانه های خانه ما عاشقت شود بالا نگاه نکن آفتاب لایق نیست می ترسم آن بلند بالا عاشقت شود...
-
غزل دلتنگی
سهشنبه 21 خردادماه سال 1387 14:31
هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم اندوه من انبوه تر از دامن الوند بشکوه تر از کوه دماوند غرورم یک عمر پریشانی دل بسته به مویی است تنها سر مویی ز سر موی تو دورم ای عشق به شوق تو گذر می کنم از خویش تو قاف قرار من و من عین عبورم بگذار به بالای بلند تو ببالم کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم...
-
دلتنگم
سهشنبه 21 خردادماه سال 1387 08:05
چه دلتنگم برای لحظه های با تو بودن چه دلتنگم برای آرامش خوابی در هم آغوشی رویا چه دلتنگم برای نفس های گرم عطر آگینت دلتنگم آری !دلتنگ ... برای چیدن گل های سرخ بوسه از داغی لبانت برای سبزی بی انتهای چشمانت برای بوسه هایت برای بوسه هایت ...
-
یک جمله ی زیبا
دوشنبه 20 خردادماه سال 1387 10:34
لحظه ها را گذراندیم که به خوشبختی برسیم غافل از آن که لحظه ها همان خوشبختی بودند . (علی شریعتی)
-
دوباره سلام
یکشنبه 19 خردادماه سال 1387 07:36
سلام دوستان عزیز چند روزی که نبودم حسابی دلم براتون تنگ شده بود ... ۲ هفته رفته بودم ماموریت . جاتون خالی !
-
اجازه هست ؟
دوشنبه 6 خردادماه سال 1387 08:46
اجازه هست عشق تو رو تو کــوچه ها داد بزنـم؟ رو پشت بـــوم خــونــــه ها اســـمتو فریادبزنم؟ اجازه هست مــردم شهر، قــصه مـــا رو بـــدونن؟ اســم منو ، عشق تو رو ، تــــوی کتــــابا بخونن؟ اجــازه هست که قلبمو بــــرات چـراغونی کـــنم؟ پــیش نگـــاه عاشقت، چشمامو قربونی کنـــم؟ اجــازه می دی تا ابد ســر بذارم رو شــونه...
-
لحظه ی دیدار
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1387 09:50
خواب دیدم شاید لحظه ی دیدار تو را نور می تابید عشق می خندید لب من روی لبت می رقصید دست من دست تو را می نوشید پیچک باغ حسودی کرد به ما شاخه را تنگ در آغوش کشید فاصله مرد در آن لحظه ی هم آغوشی ما اشک لرزید و فرو افتاد و من اندوه نگاهم همه از آن بود که تو خواهی رفت که چه دیر آمده ای لب من شاخه ای از بوسه ی لبهایت چید عشق...
-
فقط ۱۰ سال
دوشنبه 23 اردیبهشتماه سال 1387 07:42
کاش روزی چشم میگشودم ، می دیدم ۱۰ سال به عقب بازگشته ام دخترکی جوان با تبسمی فریبنده و چشمانی دلربا آن روزها عاشق شدن ساده تر بود . . . می دیدم عاشقت شده ام ، می دیدم عاشقم شده ای می دیدم آنقدر رهایم که باد مرا با خود می برد به خیالات دور تا دور دست باغ های سبز سروآگین تا آنجا که بهار به شوق ما شکوفا می شود پرنده به...
-
نوشته های ناشناس
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1387 13:04
نمی دونم نویسنده ی این نوشته کیه !!؟ شاید یه هم غم باشه شاید هم یه رغیب باشه ؟؟؟؟ اما هر چیه قشنگ ... خیلی قشنگ . تو به سادگی می گذری همان طور که من گذشتم از همه دار و ندارم از خوشی هایم واز تمام چیزهایم برای تو تو به سادگی می گذری از من . . .
-
امروز شکستم
یکشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1387 09:38
امروز شاخه نو رس عشقم در هجوم بادهای وحشی حقیقت شکست .... بغض امانم نمی دهد تمام شعرم را امروز گریه کردم باور کن نمی شود اشک را نوشت وگرنه می نوشتم که چه سخت است تحمل چنین باری برای قلبی که تازه معنای عشق را فهمیده است تو برو اشکهایم بدرقه راهت باد .
-
چشم به راهت می مانم
پنجشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1387 08:59
باد را در آغوش می فشارم و معصومیت قاصدک را می بویم تا شاید عطر پیراهن تو را به همراه داشته باشند از هر کبوتری که از فراز بام خانه مان می گذرد می پرسم سلامی برای من نداری ؟ .... باد از آغوشم می گریزد و قاصدک را از مشتم می رباید کبوتر بی خیال می گذرد و من در کوچه باغ تنهاییم چشم به راهت می مانم ...
-
روز دیدار
چهارشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1387 09:15
یادم هست ! آن روز خورشید میل رفتن نداشت و بهار پر بود از شوق بوسیدن گل در دور دست شقایقی گلبرگهایش را به دست باد می سپرد تکه قلبی در مشت پای در راه نهادم ، ناگهان باد وزید گرمی آغوشی ، موج یک دیدار ، نرمی یک بوسه شاید در وجودم پیچید و من آن آینه دیدم که تو آن معجزه ی سبز زمینی که رسولان عشق بشارت دادند گم شدم گویی...
-
روز بد
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1387 13:23
امروز روز خوبی نیست ... آنقدر خوب نیست که بادبادکی با گوشواره های آویزان رنگارنگش نمی تواند نگاهم را بدزدد . نه خوب نیست ، هیچ خوب نیست . شاید آنقدر بد است که می خواهم جای آن پرنده باشم که از شرق تا غرب را پرواز کرد تا تنها پیام آور بهار باشد ... اما از بخت بدش آن سال بهار شوق آمدن نداشت . کاش فردا روز خوبی باشد پر...
-
نامه های او ... (۲)
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1387 07:56
امروز خیلی دل تنگ فرشتم ... دو روزه که ازش خبر ندارم ... می خوام بنویسم ... از عشق ... از فرشته ... از خودم ... از اون روزی که سر کوچه وای میستاد تا دختر مردم رو دید بزنه تا الان شاید یه چیزی حدود 10 سال بگذره ... اون همیشه دنبال یه چیز گم شده توزندگیش میگشت ... یه چیزی که باید پیداش می کرد .. یه چیزی که به اون بیشتر...
-
نامه های او ...(۱)
یکشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1387 07:51
همیشه خسته ام از دوریت ، از اینکه دستم تو دستت نیست ،از اینکه نمی تونم داشته باشمت . به آرزوهام که بی تو هیچند فکر می کنم و به ساعتی که باهات بودم . به خنده هات ،به لحظه ی دوباره دیدنت ، به همه ی اون چیزهایی که با تو زندگی من می شن . تو خواب و تو بیداری تو رو کنارم احساس می کنم و با یادت چشمام رو می بندم و باز می...
-
تو گل سرخ منی
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1387 08:00
تو گل سرخ منی تو گل یاسمنی تو چنان شبنم پاک سحری ؟ نه از آن پاکتری تو بهاری ؟ نه بهاران از توست از تو می گیرد وام هر بهار اینهمه زیبایی را هوس باغ و بهارانم نیست ای بهین باغ و بهارانم تو سبزی چشم تو دریای خیال پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز مزرع سبز تمنایم را ای تو چشمانت سبز در من این سبزی هذیان از توست زندگی از...
-
دل نامه
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1387 08:59
امشب می خواستم در تلالو لبخنده های ماه با یاد لبخند چشمانت دلتنگی هایم را بسرایم اما ... باز عبارتی برای دل نامه هایم نیافتم .... اکنون من نیستم که می نویسم ، این سرانگشتان سر مست منند که دارند دیوانگی های مرا روی کاغذ می رقصند . صدایم را می شنوی ؟ آری منم ... همان فرشته ی ممنوعه ی بی تاب که بالهایش در آتش التهاب...
-
جنون ...
سهشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1387 07:57
نمی دانم کی آمدی و چرا ؟ اما چه بی پروا در جنونی آشفته گرفتارم کردی و من افتادم در رنگ آرام سبزای چشمانت کسی دستهایت را ریخت در لرزش دستانم و من عاشق گشتم حالا ببین! دارد قد می کشد چیزی در قلبم بلند ؛ تا آسمان ؛ بالاتر شاید تو می خندی و تنم پر می شود از عطر بهار می خندم و عشق در بازوان من جاری می گردد.